پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

خانوم بفرمائید بالا؟؟؟؟؟؟؟

مزاحمتون نمیشم یه دور باهم میزنیم برتون میگردونم همین جا...

خانوووووووم.... شــماره بدم؟؟؟؟؟؟

چن لحظه بیشتر وقتتون رو نمیگیرم...

اینها جملاتی بود که سحر از وقتیکه وارد این شهر شده بود تقریبا هرروز اونم بارها درکنار خیابون میشنید.

دیگه خیلی داغ کرده بود از جلوی دانشگاه رجایی شهر تا خیابون مطهری رو پیاده رفت.اینقدر عصبانی بود که نمیدونست چطوری این مسافت رو اومده و اصلا چقدر طول کشیده .قدمهاش رو تند تند برمیداشت اما نمیدونست باید کجا بره .

تا کنار خیابون وایساد چراغ ماشین ها براش روشن و خاموش میشد و گاهی کنارش وای میسادن و درحالیکه شیشه ماشین رو پائین میکشیدن با یه لبخند مزخرف میگفتن:

خانوم برسونمت؟؟؟؟؟؟؟...




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ سه شنبه 20 فروردين 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: داستان واقعی دختر مانتویی  متلک مزاحمت خیابانی امامزاده حسن رجایی شهر کرج علی جعفری خبرنگار 

 

 روزی برای دیدار با آیت الله حسن زاده آملی به منزل ایشان رفته بودم .وقتی خدمت ایشان رسیدم درمعرفی خود اظهارکردم که از کرج هستم.آقا تا این مطلب را شنیدند فرمودند: شما چرا قدر مردان خود را نمیدانید؟! ...بعد ازاین سخنان ایشان برخاسته و درحالی که درحیاط منزلشان قدم میزدند حالت متفکرانه ای بخود گرفته و زیرلب زمزمه ای میکردند که خوب نمیشندیم اما درجایی تُن صدای خود را بالاتر برده و دائم اینرا تکرار میکردند که :
کرج،کرج ،کرج بر وزن فرج،فرج ،فرج



ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ شنبه 18 فروردين 1390 توسط علی جعفری

برچسب ها: آیت الله حسن زاده کرج میلانی نژاد کوفه آخرالزمان قیام امام زمان 

 

عارف گفت: این شهر حتما امشب اسیر خشم خدا میشود ولی با اصرار این مرد مجبور شد شب را درخانه او میهمان شود شب هنگام عارف ازخواب بیدار شد تا نمازشب بخواندقدم قدم به سمت حیاط حرکت کرد تا وضو بگیرد .بسم الله گفت و شروع به شستن دستهایش کرد ومشتی آب برداشت تا صورتش را از غبار خواب پاک کند اما وقتی همزمان آب را به صورتش میریخت صورتش را بالاگرفت و خشکش زد.



ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ شنبه 25 اسفند 1389 توسط علی جعفری

برچسب ها: عارف کرج نمازشب زلزله فساد 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin