پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

برگه های دفتر رو تند تند ورق زدم و وقتی به جلدش رسیدم محکم با کف دستم اونو کوبیدم روی میز و داد زدم :ساررررررررررررررا!!
انگار برق گرفته باشه سارا از ردیف وسط میزها پرید بالاو جواب داد :بله خانم ؟
- یالا بیا پای تخته ببینم ..
دستش رو که به حالت اجازه گرفتن تا اون موقع بالا نگه داشته بود آروم آورد پائین درحالیکه از آروم آروم از پشت میز داشت خارج میشد گفت : چشم خانم..
نمیخواستم احساسات رو با وظیفه ام قاطی کنم برای همین عصبانیتم رو حفظ کردمو سرمو انداختم پائین تا اینبار دیگه نگاهم به نگاهش نیفته .وقتی اومد کنارم وایساد ترس رو میشد در وجودش احساس کرد




ادامه مطلب


نوشته شده در تاریخ چهار شنبه 21 ارديبهشت 1390 توسط علی جعفری

برچسب ها: مشق شب فقر معلم دانش آموز ترس اشک 
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 9 صفحه بعد
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin