پلاک 14
پلاک 14
دستنوشته ها ی یک خبرنگار

دیروز بعد از سه سال حضورم در سازمان رسانه های استان البرز این مجموعه ارزشمند رو تحویل یکی از دوستانم دادم که بتونم بعد ازچندسال فعالیت کمی به خودم و مسایل اطرافم برسم.

فکرنمیکردم روزی که این مجموعه رو دارم تحویل میدم اینقدر خوشحال باشم اما دیروز این اتفاق افتاد و من احساس سبکی میکردم انگار واقعا باری رو از روی دوشم برداشته باشن.

وقتی داشتم گزارشی از فعالیتهای انجام شده رو میدادم مجبور شدم خاطره ای رو بگم ازاینکه چراهر وقت بر سردوراهی انتخاب بین " آنچه که هستم و آنچه که باید باشم " قرار میگیرم ترجیح میدم رسالت رسانه ای بودنم رو بعنوان آنچه که باید باشم انتخاب میکنم .

این خاطره رو وقتی که با حاج حمید پارسا در موشه کور بودیم و درمورد خلبان شهید شیرودی مطلبی پیش اومد اززبونم شنید وباعث شد که ازخواسته اش بگذره.امادیروز  مجبور شدم اونو تقریبا عمومی کنم ; ماجرا ازاین قرار بود که چندسال پیش به سرم زده بود در ادامه فعالیتهای رسانه ای وارد حوزه فیلم و مستند بشم .تقریبا تصمیمم قطعی شده بود.موضوع رو با چند نفر از بزرگان سینما و تلویزیون ازجمله فرج الله سلحشور هم مطرح کردم وایشون هم ازاین مسئله استقبال کردند و راهنمائیم کردن که ازچه نقطه ای شروع کنم .یادمه اون موقعه قرار براین شد که موضوع طنز در جبهه رو کلید بزنیم و باهدف رسیدن به یه مجموعه 90 قسمتی طنز در جبهه کار رو شروع کنیم .

توی کش و قوس این بودم که کار رو با چه سوژه ای شروع کنم که یه شب خواب جالبی دیدم . اون شب دیدم که در حسینیه شهید همت پادگان دوکوهه هستم و داریم پشت سر شهید همت نمازمیخونیم من تقریبا توی صف های آخر بودم وحال وهوای این صفهای آخر باصفهای جلوتفاوت داشت انگار کاملا مشهود بود که جلوئیها شهید هستن و آخری ها متفاوتن باهاشون .

وسط نماز شهید همت بلند شد که برای جمع سخنرانی کنه منم که خبرنگار بودم وسوژه خوبی گیرم اومده بود شروع کردم به نوشتن مطالبی که این شهید عزیز داشت میگفت.وسط حرفا یه هو به سرم زد که بلند شم چندتا عکس هم بگیرم و فیلم سخنرانی رو هم بگیرم. درحال بلند شدم بودم که تیتر خبر رو هم داشتم توی ذهنم مرور میکردم

- سخنان منتشر نشده شهید حاج ابراهیم همت

-تصاویر منتشر نشده از شهید همت

- فیلم منتشرنشده شهید همت

و...

باهمین تفکرات دوربین رو دستم گرفتم و شروع کردم فیلمبرداری کردن از شهید همت که یه دفعه شهید همت که انگار ازاین کار ناراحت شده بود شروع کردسرم تشر زدن که "فلانی اصلا کی به تواجازه داده دوربین دستت بگیری و عکاسی و فیلمبرداری کنی؟ تو فقط بشین و بنویس و..." جملات خیلی کوتاه بود اما اینقدر کوبنده و مطمئن بود که نمیشد حتی ذره ای بهش شک کردو از زیرش شونه خالی کرد.آروم سرجام نشستم و به نوشتن ادامه دادم.

صبح که ازخواب بلند شدم اصلا چیزی یادم نمونده بود تااینکه قبل از نماز ظهر داشتم پشت میز محل کارم ضمن صحبت کردن با همکارانی چون آقاجواد(مدیرمسوول سایت تابناک) برگ های تقویم رومیزی رو ورق میزدم که تاریخش رو درست کنم .وقتی رسیدم به برگه ای که تاریخ 17 اسفند (همان روزز) رو نشون میداد دیدم روش نوشته" سالروز شهادت شهید حاج محمدابراهیم همت فرمانده لشگر 27 محمدرسول الله(ص)"

انگار جرقه ای توی آسمون ذهنم زده باشه تمام خواب دیشب برام مرور شد.خیلی برام روشن بود معنی خوابم چیه و توی این اوضاع و احوال شهید همت چرا بهم تشر زده وقراره من چیکار بکنم وچه کاری نکنم .

بعد ازاین ماجرا بود که هروقت بین دوراهی انتخاب بین رسانه ای بودن نبودن  ونبودنم قرار میگیرم ترجیح میدم هرچیز شرینی که سرراهم قرارمیگره رو کنار بزنم و سختی های نوشتن رو به جون بخرم .حتی مستندهایی که کلید خورد رو سعی کردم نویسندگیش رو بعهده بگیرم و نهایت در کارگردانی کمک حال دوستان باشم نه در مسایل دیگه اش ....

برای همینه که هنوز یه رسانه ای هستم و یه رسانه ای خواهم ماند. انشالله


نظرات شما عزیزان:

جعفری
ساعت19:42---16 بهمن 1392
سلام ممنون از متن خوبتون

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 3 بهمن 1392 توسط علی جعفری

برچسب ها: خبرنگار شهیدهمت حسینه شهید همت پادگان دوکوهه علی جعفری سازمان بسیج رسانه  استان البرز 
مرجع دریافت قالبها و ابزارهای مذهبی
By Ashoora.ir & Blog Skin